* مسجدرسول اکرم(ص) *

* اللهم ارزقنا توفیق الشّهادت فی سبیلک به حقّ فاطمة الزّهرا(س) *

* مسجدرسول اکرم(ص) *

* اللهم ارزقنا توفیق الشّهادت فی سبیلک به حقّ فاطمة الزّهرا(س) *

{زنده نگه داشتن یاد شهیدان کمتر از شهادت نیست }
*مقام معظم رهبری مدظله العالی*
سامانه پیامک مسجدرسول اکرم(ص):30001683000453
آدرس :تهران,منطقه 17,میدان ابوذر,خیابان ابوذر غربی,خیابان قفیلی,مسجدرسول اکرم (ص)

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کار می کرد هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردند بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند میشد بادیگارد قماربازا بچه که بوده باباش می میره خودش می مونه و مادرش کاری از دست مادر هم بر نمی یومد سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه تا از کلانتری زنگ می زدند ، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته ، چرا نفرینش نمی کنی؟ مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت: » خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان عج قرار بده « خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان عج کجا؟ اما انگار اثر دعای مادر رو نادیده گرفته بودند سال 57 همراه انقلاب ، درون شاهرخ هم انقلابی بپا شد توبه کرد و رفت جبهه و کاری کرد کارستون عراقی ها تا می فهمیدند شاهرخ توی منطقه ی عملیاتیه ، تنشون می لرزید صدام برا سرش جایزه بزرگی گذاشته بود تا اینکه بالاخره توی یه عملیات شهید شد پیکرشم برنگشت انگار می خواست حضرت زهرا سلام الله علیها براش مادری کنه... شهیدجاویدالاثر شاهرخ ضرغام کوتاه شود
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۵۲
اللهم عجل لویک الفرج...تو چه میدانی در سرمای منفی 3 درجه نگهبانی دادن یعنی چه....تو چه میدانی اگر که سر پست خوابت ببرد کسی در کمین است تا سرت را ببرد...تو چه میدانی مرز کجاست؟...مرزبان کیست؟....تو در آن لحظه فرق خودی با غیر خودی را نمیدانی...تو در آن لحظه به هیچ چیز فکر نمیکنی....تو درآن لحظه حتی نمیدانی اسلحه ی در دستت مسلح است یا نه .. همه اش در کمتر از لحظه ای اتفاق می افتد...تا به خودت می آیی میبینی اسیر شده ای...از گروه پشتیبانی خبری نیست.....تکان بخوری با تیر مغزت را متلاشی میکنند....احساس میکنی تمام بدنت بی حس شده است...اگر کلمه ای حرف بزنیبا قنداق اسلحه چنان بر سرت میکوبند که چشمانت سیاهی برود...هنوز هم در دل از خدا کمک میخواهی..الان دیگر اسیر شده ای...ناخودآگاه به یاد کربلا می افتی....الان چشمانت را بسته اند و دارند تو وهمرزمانت را سوار ماشین میکنند...ترسی در دلت می افتد...یاد مادر و پدر می افتی.... هنوز به تو آب نداده اند...لب هایت غرق تشنگی شده اند..در دلت مدام یا حسین یا حسین میگویی...دوباره به فکر مادر می آفتی و قتی که خبر ربوده شدنت را می شنود...دلت میگیرد..راستی هنوز به تو آب نداده اند..فدای لب های تشنه ات بشوم..اما نگران مباش که برادرانت به سوی تو در حال حرکتند....پی نوشت : برای سلامتیشون دعا کنید ...منبع:www.shahid207.mihanblog.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۵۰




محسن نعمتی!

-حاضر

فریدون جعفری!

-حاضر

کامران روز شاد!
.
.
.
صدایی نیامد ...

بچه ها اول به هم نگاه کردند و بعد به دسته گلی که جای او روی صندلی اش بود .... 

گل های سفیدی که انگار فریاد می زدند: او حاضر است ، برای همیشه...


منبع : www.shahid207.mihanblog.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۹:۲۶
اللهم عجل لولیک الفرج ....محسن نعمتی!-حاضرفریدون جعفری!-حاضرکامران روز شاد!...صدایی نیامد ...بچه ها اول به هم نگاه کردند و بعد به دسته گلی که جای او روی صندلی اش بود .... گل های سفیدی که انگار فریاد می زدند: او حاضر است ، برای همیشه...منبع : www.shahid207.mihanblog.com
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۱۲
اللهم عجل لولیک الفرج....آن روز ...بگشوده بال و پر ...با سر به سوی وادی خون رفتیگفتی: «دیگر به خانه باز نمی گردمامروز من به پای خودم رفتمفردا شاید مرا به شهر بیارندبر روی دست ها ...اما ...حتی تو را به شهر نیاوردند !!!گفتند:«چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام» قیصر امین پورمنبع:http://shahid207.mihanblog.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۹